اوج امید در بیکاری وبی شغلی
كسي كه شغل مناسبي به دست نياورد، اگر زندگي خود را محدود به دنيا کرد همه ي هستي خود را هيچ مي پندارد، ولي كسي كه به ياد مرگ باشد، و زندگي حقيقي را در افقي ديگر جستجو مي کند، حتي اگر بعد از اين كه تمام تلاش خود را انجام داد و شغل مناسب و زندگي و خانه و همسر و فرزندي هم پيدا نكرد، حيات خود را پوچ و بيهوده و شكست خورده نمي بيند.
با توجه به امر فوق عرض مي کنم تمدن غربي مصيبت هايي براي بشر پيش آورد كه قبلاً چنين مصيبت هايي در جوامع سابقه نداشت و اگر سختي هايي بود که مسلّم بود، مصيبت به حساب نمي آمد، چون زندگي را در عالَمي بالاتر از دنيا جستجو مي کرد. وقتي ياد قيامت از بشر گرفته شد همه ي بهره هاي مفيد زندگي از او گرفته شد، اين انسان در هر صورت هنر زندگي كردن را از دست مي دهد، چون هنر مردن را از دست داده است. در بحران اقتصادي که در آمريکا پديد آمد يک آقای مهندسی خودش و همسر و دو فرزندش را کشت. آيا از اين مسئله بايد ساده گذشت؟
چرا آن آقا زندگي را آنقدر تنگ و تاريک ديد. چرا در دنياي امروز عده ای از جواناني که بيكار مي شوند، خودكشي مي كنند يا لاابالي گري و بي خيالي پيشه مي نمايند؟ چون بعد از چندين سال درس خواندن و مهندس شدن مي بيند كاري به دست نياورده و تمام زندگي اش هم اين است كه كاري به دست آورد، ولي اگر اصل زندگي را در رابطه با اُنس با خدا و زندگي در ابديت ببيند، متوجه مي شود اولاً: خالق او رزق او را حتماً به او مي رساند، ثانياً: با از دست دادن شغل، اصل حيات را از دست نداده است.
برشی از کتاب هنرمردن
استادطاهرزاده