ماچقدر فقیریم!!
روزی مردی ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی میکنند، چقدر فقیر هستند.
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.
در پایان سفر و در راه بازگشت، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چیست؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!
پدر: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر: بله پدر!
پدر: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: «فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانهای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود میشود اما باغ آنها بی انتهاست!»
با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود.
بعد پسر بچه اضافه کرد: «متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.»
پشتیبانیها و مانعزداییهای علمی رسالت حوزه در تحقق شعار تولید
آیتالله شب زندهدار، عضو شورای عالی حوزههای علمیه در نخستین درس خارج:
لزوم توجه به تولید علم
در مسألهی تولید و پشتیبانی از تولید و مانعزداییها، ما یک تولیداتی در ناحیهی امور مادی و آنچه که برای اعاشهی زندگی لازم هست داریم؛ اما یک مسألهی دیگر هم تولید علم هست، تولید معارف هست. البته در اینجا تولید به معنای کشف هست، یعنی وجود دارد و ما به دنبال کشف آنها قرار است برویم؛ اینجا هم حقیقت مطلب این است که احتیاج به پشتیبانیها و مانعزداییها دارد.
پشتیبانی یعنی تجدید نظر در کتب درسی توسط افراد صلاحیتدار
همانجور که در مسأله اقتصاد ما نیاز به تولید و پشتیبانیها و مانعزداییها داریم، در ترقیات علمی و معنوی حوزههای علمیه هم به همین نیاز داریم منتها رفع پشتیبانی از فضلا و طلاب محترم در تحصیل، ادامه تحصیل و پژوهش و هم رفع موانع، اینجا هم ما هر دو را داریم که گاهی مانع میشود از ترقیها.
پشتیبانی در باب حوزهها این است که برنامهها، برنامههای سالمی باشد، برنامههایی باشد که دانشافزایی همراه داشته باشد، دقت افزایی همراه داشته باشد، زمینه را برای ابداعات، ابتکارات فراهم بکند. این امری است بسیار لازم است و همین تجدید نظر در کتب دراسی حوزوی از اصحابی که صلاحیت این کار را داشته باشند حقیتاً میتواند پشتیبانی کند، راه را هموارتر کند.
اصلاح کتب و نجات طلبه از سردرگمی
من همین روزها که یک مطالعهای میکردم میدیدم که واقعاً بعضی مباحث کتب دراسی ما که زمان طولانی هم؛ حدود صد سال، هشتاد سال، هفتاد سال، شصت سال از آن گذشته آن انسجامی که امروز مباحث پیدا کرده، بعد از این زحماتی که بزرگان کشیدند که و لو شیخ اعظم قدس سره خب راهی را باز فرموده، خب تلامذه ایشان، بعد تلامذه تلامذه ایشان همین جور آن بزرگان علما زحمت کشیدند خیلی راه را هموار کردند؛ الان ما طالب عزیز را بنشانیم سر آن مطالب اول که خیلی گاهی تشویش دارد، گاهی همه جوانب آن درست ملاحظه نشده، یا این که نه، بعد از این زحمات متوفری که آقایان علما کشیدند در این نتایج اخیر آنها را قرار بدهیم، وقتی که اینها این جا پخته شدند میتوانند به آن کتابهای قبل هم مراجعه کنند، اگر نکتهای هست، چیزی هست خب استفاده کنند. ولی الان حقیقتاً دیدم که خیلی طلبه را سردرگم میکند الا نادری از طلاب محترم که خب حالا فوقالعادهگی ممکن است داشته باشند، ولی خیلیها سردرگم هستند.
تطور و تکامل مباحث رسائل، پس از شیخ انصاری
یکی از پشتیبانیها این است که این طریق [علمآموزی] را هموار بکنند، حوزههای علمیه به این طرف گام بردارند. یک مطلب یا یک فصل از رسائل شیخ اعظم با همه عظمتی که دارد وجود دارد را با مثلاً فلان کتاب متأخر مقایسه میکنید، میبینید شهید صدر اینها را چهجور دستهبندی کرده و خیلی طلبه با یک آفاق روشنتری این مسأله را میتواند دریافت بکند و جوانب آن را بفهمد ولی وقتی که آنجا (آن مبحث کتاب رسائل) را میخواند مسأله برای او مبهم و سردرگم است یک مقداری. البته حرف همان فرآوردههای آن بزرگان است بعد خلاصه و به این شکل تنظیم شده است.
مانعزدایی یعنی حذف موانع تحصیلی
موانع گاهی سر راه تحصیل فراوان است، گاهی در حوزههای علمیه. یکی همین نهالکشیهایی است که بالاخره در حوزه دارد میشود و میبینیم طلبه جوان مستعد با استعداد قابل برای ترقی، این نهاد، آن نهاد، آنجا و آنجا میآیند سراغشان و اینها را بالاخره برای مناصبی که در نظر دارند میبرند. آنها هم آدمهای بااستعداد و فرهیخته میخواهند. خب نتیجه این چه میشود؟ نتیجهاش این میشود که کمکم «حوزه» از این استعدادها خالی میشود.
گاهی باید صد نفر، دویست نفر آدم با استعداد کار کند تا پنجاه نفر از آن در بیاید چون موانع سر کار فراوان است، چه هست، چه هست، اینها هم هست دیگر و این یک واقعیتی است که الان ما در حوزهها میبینیم و حقیقتاً خطر بزرگی است.
باید این امر محاسبه بشود ولو اینکه در بعضی از موارد هم تزاحم است، حتی اگر شما ببینید که بالاخره افراد دارای صلاحیت کمتری بروند یا حتی در مواردی هم مسؤولیتهایی هم بدون متصدی باقی بماند، در تزاحم با اینکه آن [نهاد]ها اینگونه باشد یا خدای نکرده حوزه علمیه، آن قوای علمی و آن اصالت حوزه ضربه ببیند [حفظ حوزه مقدم است].
یادم میآید یک زمانی [برای جذب یک نهاد] خیلی دنبال افراد (طلاب مستعد) بودند، من عرض کردم کار شما مثل این میماند که در زمان جنگ بروید در دانشکده پزشکی بگویید شما چرا اینجا نشستید، ما الان پرستار کم داریم، همه دانشجوها یا غالب دانشجوهای رشته پزشکی را ببریم برای پرستاری!! آن موقع نگاه میکنی خیلی خوب است، همهجا پرستار است و دیگر آن بیماریها [و جراحتها درمان میشود]. اما ده سال دیگر که نگاه میکنی [هیچ] پزشکی نمانده است. اینها باید درس بخوانند تا ده سال دیگر متخصص بشوند. آینده آینده… و در این تزاحم آن مقدم است.
بنابراین این پشتیبانیها و مانعزداییها ولو نظر مبارک رهبر دام ظله العالی نسبت به امور اقتصادی بود، اما در امور غیراقتصادی هم حقیقت این است که مثل پیشرفتهای علمی چه در حوزه و چه در مراکز علمی آخر، آنجا هم نیاز به همین دارد، تولید؛ چه تولید امور مادی، چه تولید علم…
پشتیبانی و مانعزدایی در امور معیشتی و معنوی
و در امور معنوی هم، [طلاب باید] انسانهای مهذب خداترس متعهدِ وظیفهشناسِ بار بیایند، این هم نیاز دارد به پشتیبانی و دفع مانعزداییها و هم چنین البته یکی از مانعزداییها هم عبارت از این است که بالاخره از نظر امور زندگی و معیشت و مسکن و گذران یک حد معمول از زندگی که هر کسی به آن نیاز دارد بالاخره این هم باید مورد توجه باشد برای بزرگانی که این جهت برای آنها میسور است.
تفاوت ضیق معیشتی گذشته با تنگدستی امروز طلاب:
البته زندگی طلبگی خودش یک شیرینیهایی دارد، ولی حداقلها یک حداقلهایی است که لازم است که انشاءالله به آن رسیدگی بشود. زمان ما با زمانهای گذشته خیلی تفاوت پیدا کرده است. آن موقع که ما بچه بودیم و در نوجوانی و جوانی بودیم، خیلی مشکلات معیشتی و مسکن و اینها فراوان بود. هرسال باید آقایان مثلاً بگردند اینجا آنجا خانه پیدا کنند، والده ما میگفتند پدر ما پاهایشان تاول میزد از بس که بگردند اینجا و آنجا تا منزلی پیدا کنند بعد هم گاهی با صاحبخانههای خیلی عجیب و غریبی [مواجه بودند].
من خودم یادم هست که مثلاً بچه سه ساله بودم نشسته بودم توی ایوان منزلی که اجاره مینشستیم، صاحبخانه هم خدا رحمتشان کند آنها [هم آنجا] بودند، من قاشق دستم بود این جوری میزدم روی آجر که همینجور نشسته بودم، او از آن طرف داد میزد عمارت میآید پایین. یک بچه سه ساله دارد با قاشق این جوری میزند.
لکن آن موقع چون «الْبَلَیَّهُ إذا عَمَّتْ طابَتْ» (بلا هنگامى که فراگیر شود قابل تحمل خواهد بود) معمول مردم چون بالاخره همین مشکلات را داشتند و زن و بچه طلبهها هم میدیدند [بقیه مردم] هم همینجور هستند، یعنی یک چیزی است که خیلی اختصاصی به طلبه ندارد، تحمل این آسانتر بود.
اما امروز اینگونه نیست، توقعات هم یک مقداری خیلی بالا رفته و از این جهت است که حالا یک طلبهای هم خودش بخواهد به خیلی حداقلها اکتفا کند یا حداقلها هم نباشد ممکن است بسازد، اما بالاخره خانوادهای که سرپرستی آنها را میکند مشکل دارند.
بنابراین اینجا هم ما مانعزداییها را لازم داریم. که امیدواریم که انشاءالله کسانی که از عهده این امور برمیآیند توجه خاص و ویژهای هم نسبت به این امور داشته باشند.