نصف روستا دارن خیاطی می کنند
کاری نداشتند جز اینکه سر کوچه و پشت موتور توی ده بچرخن. مردم هم کم کم از دستشون عاصی شده بودن. یه روز روحانی روستا باهاشون صحبت کرد. یکیشون دیپلم خیاطی داشت.
-پس چرا کاری نمی کنی؟
-پول ندارم- چرخ می خواد، مغازه می خواد- کسی رو توی بازار نمی شناسم- کی لباسامو میخره؟ و…
حاج آقا گفت: خدا روزی رسونه. از تو حرکت از خدا برکت. نمی شه که بیکار بشینین!
قرار شد هرکدومشون یه کم پول بذارن وسط باهاش چرخ و میز و پارچه و… بخرن. پارکینگ خونه یکیشون هم شد کارگاه.
حاج آقا هم توی مسجد گفت: از این به بعد همه پیراهن و شلوارشون رو از این جوونا بخرن. کم کم از روستاهای اطراف هم سفارش گرفتن و کارشون رو توسعه دادن.
حالا نصف روستا دارن دوخت و دوز می کنن.
منبع:سایت جامعه تحلیلی خبری ندای اصفهان